جدول جو
جدول جو

معنی مستاصل شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مستاصل شدن
بیچاره شدن ناگزیر شدن، تیره روز گشتن ریشه کن شدن ازبیخ برکنده شدن، فقیرشدن تهی دست شدن: (ومیترسم که اگر مال مواضعت را امسال را طلب کنند بعضی مستاصل شوند، بدبخت شدن پریشان شدن، مجبورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
مستاصل شدن
درمانده شدن، ناتوان گشتن، بیچاره کردن، بدبخت شدن، پریشان گشتن، نابود شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خو گر شدن رام شدن مانوس شدن: آفرینش همه آفریدگان چنانست که هرآنچ بشنودو طبیعت او را موافق و ملایم آید زود بقبول آن مسترسل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخلص شدن
تصویر مستخلص شدن
رهایی یافتن، باز پس گرفته شدن خلاص شدن نجات یافتن، بتصرف درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
دیسیدن (از حالی به حالی در آمدن)، ورتیشیدن تبدیل شدن تغییریافتن ازحالی بحالی درآمدن: ماهمی بینیم که چیی مستحیل شود باچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصل شدن
تصویر متصل شدن
متصل گردیدن متصل گشتن: همبند شدن به هم پیوستن بهم پیوستن چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آزاد شدن، رهایی یافتن، رها شدن، نجات یافتن، خلاص شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استحاله شدن، تبدیل شدن، تغییر یافتن، مبدل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انس گرفتن، خو گرفتن، مانوس شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درمانده کردن، ناتوان کردن، به استیصال کشاندن، عاجز کردن، بیچاره کردن، نابود کردن، ریشه کن کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خانه دار شدن، شوهر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استقلال یافتن، آزاد شدن، خودگردان شدن، جدا شدن، متکی به خود شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد